حسین سالار قلبها
جهاد مصدر است به معنی تلاش که در مفهوم آن مشقّت هم نهفته است، و نیز اسم است به معنی جنگ.1
در قرآن کریم واژة جهاد بیشتر به معنی به کارگیری کلیة امکانات برای دفاع از اسلام و نشر دعوت و معارف آن مطرح شده است، و نیز به مفهوم مبارزه با هوای نفس و تطبیق خواستههای خود با خواستههای الهی، و تسلیم ارادة او به کار رفته است 2 که نهایتاً زندگی بر مبنای تحصیل رضای خدا را نوید میبخشد. البته جهاد با مال و جان نیز که فداکاری همه جانبه با مال و جان در راه خداست، به معنی تمام کلمه، تحقق نمییابد.
ابعاد فعالیتهای انسان
تحرکات و فعالیتهای وجودی انسان دو نوع است: یک نوع آن تابع قانون و نظام تکوینی و طبیعی است به طوری که اراده و اختیار انسان در آنها دخالتی ندارد3 مانند فعل و انفعالات دستگاه گوارش و تنفس و سلسله اعصاب و امثال آن، که بر طبق نظام فطری و تکوینی الهی و به طور غیر ارادی انجام میگیرد، و نیز بر بخشی از فعالیتهای اجتماعی بشر، سنتها و قوانینی حاکم است که در اختیار او نمیباشد و شرح آن در طی مباحث بعدی خواهد آمد. اما نوع دیگر از تحرکات و تلاشهای آدمی تابع اراده و خواست اوست که به طور مثال انسان در به کارگیری حواس و مشاعر ظاهری و باطنی خود بصورت ارادی عمل میکند؛4 و به طور کلی در محدودة فعالیتهای ارادی خود آزاد است و میتواند با انتخاب و اختیار خود از امکانات و ابزارهای درونی و بیرونی برای نیل به اهداف خویش بهرهبرداری کند، و این فعالیتهای ارادی بالفطره و به حکم وجدان برای انسان ثابت است و وجه امتیاز او از سایر حیوانات نیز میباشد.
البته این نکته را نیز باید یادآور شد که محدودة رسیدن به هدف در فعالیتهای ارادی انسان -چه در بُعد فردی و چه در بُعد اجتماعی - مطلق نبوده و میبایست منطبق بر سنن الهی حاکم بر فرد و جامعه باشد. و پر واضح است که آدمی در بسیاری از موارد با آنکه تمام پیش بینیها و تلاشهای لازم برای دستیابی به خواستهها و اهدافش به کار میبرد، ولی با این وجود باز هم ناکام میماند.
همین نکته در مورد فعالیتهای جمعی هم مطرح میشود. بنابراین، حوزة اختیارات جمعی هم در رسیدن به اهداف خود محدود است چنانکه در قرآن میفرماید: «اگر خدا بعضی مردم را در مقابل برخی دیگر برنمیانگیخت، فساد روی زمین را فرا میگرفت».5
انسان فطرتاً اجتماعی است
زندگی انسان به طور طبیعی باید اجتماعی باشد، و این سنت و نظام حتمی و قطعی حاکم بر نوع بشر است. مطابق این سنت ثابت، تحرکات و فعالیتهای ارادی و اختیاری یک انسان به تنهایی برای تأمین نیازهای مادی و معنوی او و پرورش استعدادهای فطری و تکامل وجودیش تا هدف نهایی کافی نخواهد بود، بلکه با تشکیل زندگی جمعی و فعالیتهای اجتماعی بایستی نیازهای زندگی را تأمین و استعدادهای نهان را به ظهور رساند؛ و زندگی جمعی هم هنگامی میتواند برقرار شود که دارای نظام و قانون مبتنی بر عدالت باشد تا فردی بتواند در سایة آن بهرة تلاش و کار خود را در رفع نیازمندیهایش به کار گیرد و از منابع طبیعی و امکانات موجود در جامعه به طور عادلانه بهرهمند شود. بنابراین، ارزش نظم و قانون با ارزش اصل حیات انسان برابراست. و علاوه بر این، انسان در جهانی زندگی میکند که اساس و پایهاش بر نظم قانونمندی است، از کوچکترین اجزای درونی اتم گرفته تا کهکشانها و اجسام بزرگ این جهان، همه تحت یک محاسبة دقیق و نظام حیرتانگیز فعالیت میکنند، و انسان نیز به عنوان یکی از اجزای نظام گستردة هستی نمیتواند از قانون و نظم مستثنی باشد.
اکنون که ارزش قانون و نظم و نقش آن در زندگی بشر و برابر بودن ارزش آن با اصل حیات انسان به اجمال بیان شد، این نکته نیز اضافه میشود که قانون حاکم بر جامعة انسانی بایستی با نیازها و استعدادها و مصالح فردی و اجتماعی بشر منطبق و منسجم باشد، بتواند تکامل و پیشرفت همهجانبة جوامع بشری را میسّر سازد، و در غیر این صورت زندگی فردی و اجتماعی انسان به سقوط و نابودی کشیده خواهد شد.
قانونگذاری و تنظیم برنامة زندگی بشر فقط شایستة ذات پروردگار است. مفهوم قانون دربردارندة دو بُعد است یکی حاکمیت و قیومیت و دیگری ربوبیت؛ و در حقیقت این دو وصف به قانونگذار برمیگردد. به این مفهوم که حق حاکمیت و صفت ربوبیت از آن قانونگذار است و این ارادة اوست که از طریق وضع قانون ارادة انسانها را به تسخیر خود درمیآورد و جوامع انسانی را مطابق آن میپروراند، و اوست که رب و مربی و حاکم و قیوم است و دیگران عبد و مربوب و محکوم به تبعیت از قانونند، زیرا در اطاعت از قانون تسلیم بدون قید و شرط و پذیرش مطلق نهفته است. و به دلایل روشن انسان کوچکتر از آن است که صلاحیت قانونگذاری و مقام قیومیت و ربوبیت برای دیگر انسانها را داشته باشد، آن هم قانونی جامع و به بلندای زندگی و خواستهها و استعدادهای بیحد و حصر انسان و بدور از هر پیرایهای که باعث تفرقه و جدایی و دشمنی و جنگ و ستیز از قبیل نژاد و ملیت و وطن و طبقه و حزب و...باشد.
آری، ربوبیت و قیومیت بر زندگی وسیع انسان کجا و این همه ضعف و جهل و خودخواهی و غرور و خود برتر بینی- که سرتاسر وجود انسان را در خود فرو برده-کجا؟ کوتاه سخن اینکه قانونگذاری و برنامهریزی برای زندگی بشر تنها حق آن قدرتی است که این جهان پهناور را با نظام دقیق و حکیمانه بر پا داشته و رهبری میکند، که پیدایش و بقای وجود انسان نیز جزء همین نظام کلی میباشد، و چه نیکو و ظریف در قرآن میفرماید: آیا کافران، دینی غیر دین خدا میطلبیدند و حال آنکه هر که در آسمانها و زمین است لاجرم فرمانبردار خدا است و همه به سوی او باز خواهند گشت.6
لذا قرآنکریم با بیان شیوا و رسا میکوشد تا بشر را آگاه و حاکمیت الهی را با پذیرش انسانها برقرار سازد، و اربابان زر و زور را از حاکمیت بر جوامع آنها بزداید، و تنها راه اصلاح زندگی بشر را برقراری حاکمیت و ربوبیت اللّه و زدودن سلطه انسانها بر یکدیگر میداند. خداوند بشر را برای رحمت و زندگی جاودان آفریده، و برای سیر تکاملی او به سوی هدف نهاییاش برنامه و نظام جامعی مقرر فرموده است، و انسانهایی را از میان آنان به عنوان پیامبر برانگیخته تا به وسیلة آنان برنامه و قانون خود را ارسال و ابلاغ کند، تا زندگی در سایة عدالت و قسط برای افراد بشر فراهم شود،درسورة حدید میفرماید: همانا پیامبران خود را با أدله و معجزات (به خلق) فرستادیم و برایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم، تا مردم به راستی و عدالت گرد آیند و آهن (و دیگر فلزات) را که در آن هم سختی و کارزار و نیز منافع بسیار بر مردم است برای حفظ عدالت آفریدیم.7
بنابراین، قرآن با تعبیرات و بیانات گوناگون انسان را دعوت میکند که اساس زندگی خود را مطابق احکام دین و مقررات الهی بنا کند؛ و از پیروان اسلام مؤکداً میخواهد برای دفاع از دین و مقررات الهی به پا خیزند و با آنهایی که قصد دارند زندگی انسانها را به فساد بکشندو خود را قیم، مربی و مصلح جلوه دهند، و جوامع انسانی را برای نیل به اهداف پست و پلید خود استثمار کنند، مبارزه نمایند. و چنانچه انسان نظام زندگی اختیاری خود را با نظام تکوینی وجودش هماهنگ کند، یعنی در زندگی فردی و اجتماعی تابع نظام و مقررات همان ناظم و خالق حقیقیاش باشد، به طور کامل به اهداف وجودی و کمالات انسانیش نایل میشود. قرآن مجید برای جلب توجه انسان به این نکته حیاتی میفرماید: «و اوست خدایی که برای شما بندگان گوش و چشم و قلب آفرید»8 (یعنی ابزار حیات و ادامة آن را که دستگاه شنوایی و بینایی و نیروی فکر و ادراک است به تو عطا فرمود)، و در جای دیگر میفرماید: « و باز یکی از آیات لطف الهی این است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در بر او آرامش یافته، با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود»9. و باز میفرماید:«و خواب را برای شما مایة قوام حیات و استراحت قرار دادیم»10. و نیز فرموده است:« او خوایی است که همة موجودات زمین را برای شما خلق کرد»11. و در جای دیگر میفرماید:«خدای ما آن کسی است که او همة موجودات عالم را نعمت وجود بخشیده، سپس به راه کمالش هدایت کرده است»12.
نظیر این آیات در قرآن بسیار است که تأمین همة وسایل و ابزار حیات برای انسان را متذکر میشود و اینکه او را آفریده و خود به نیازمندیهایش آگاهی کامل دارد و آنها را به او یادآوری و برایش فراهم میکند، و اینها همه در زندگی تکوینی و غیر اختیاری انسان است. اما در مورد تعیین نظام و برنامظه زندگی اختیاری، بشر هم فقط خالق یکتای هستی را درخور و شایسته این امر دانسته و اوست که با علم و قدرت مطلق خود،قوانین جامع و کاملی را ارائه فرموده است که ضامن تأمین سعادت واقعی انسان میباشد. در اینباره میفرماید:« اوست خدایی که رسول خود را با دین حق به هدایت خلق فرستاد»13. و در جای دیگر میفرماید:«اوست خدایی که بر بندة خود(محمد مصطفی«ص») آیات روشن نازل کرد تا شما بندگان را از ظلمات (جهل و عصیان) بیرون آورد،و به نور(علم و ایمان) رهبری کند»14.
ونیز میفرماید: «خدا در عالم به خلق حکم میکند و غیر او آنچه را به خدایی میخوانند هیچ حکم(و اثری) در جهان نتواند داشت»15.
و در سورة زمر فرموده است: « و آنان که از پرستش طاغوت دوری جسته و به درگاه خدا با توبه و انابه بازگشتند آنها را بشارت و مژده رحمت است»16.
و درجای دیگر گوشزد میفرماید: « بگو آیا غیر از خدا را به یاری و دوستی برمیگزینیم؟ ( در صورتی که) آفریننده آسمانها و زمین خداست»18.
و آیات بیشمار دیگری که با لحنهای گوناگون میکوشد تا انسان رابه این حقیقت متوجه سازد که برای نیل به سعادت واقهی میبایستی راه و نظام زندگی خود را از تنها منبع فیض و رحمت یعنی خالق و پروردگار جهان هستی دریافت کند، و غیر او را بر خود ولی و قیم قرار ندهد و تحت سلطه و حاکمیت غیر خدا در هیچ زمینهای واقع نشود. قرآن کریم گاهی الگوهایی را نام میبرد که در طول زندگی پرفراز و نشیب خود بیتابانه و بیوقفه و قهرمانانه به جهاد و تلاش در راه خدا به معنی تمام کلمه برخاستهاند و توانستهاند بر پایة ایمان و عشق به خدا پیروزمندانه از صحنههای نبرد بیرون آیند، و به عنوان شاهدان عینی درآیند و سرمشق و الگوی انسانها و شایستة مقام رهبریت شوند.
سورة یوسف بیانگر تلاش و جهاد در صحنةزندگی برای خدا از سوی یک انسان است، حضرت یوسف(ع) که در مقابل جور و ستم برادران بردباری پیشه کرد و لحظهای از یاد خدا غافل نشد و مورد تحقیر مصریان قرار گرفت و در بازار بردهفروشان به معرض فروش گذاشته شد و در تمام این آزمایشهای الهی هیچگاه بیتابی از خود نشان نداد و با یاد پروردگار و اتکا به رحمت او همچنان استقامت کرد و پایداری ورزید تا اینکه بحرانیترین و پرطوفانترین صحنة مبارزه با نفس را، آنگاه که ملکة مصر با طنازی و زینت و آرایش تمام عیار او را به کامیابی از خویش دعوت نمود، با موفقیت پشت سر گذاشت و دائماً از صحنههای جهاد و مبارزه یکی پس از دیگری پیروزمندانه بیرون آمد تا اینکه طاغوتیان دست به دست هم داده و با جمعی از زنان اشراف مصر به سوی یوسف(ع) هجوم بردند تا بتوانند با این توطئه او را شکست داده، به اسارت خود درآوردند، ولی بالاخره ناکام ماندند و یوسف پیروزمندانه مدال « انّه من عبادنا المخلصین» را به خود اختصاص داد و علم رؤیا و مقام رسالت الهی به او اعطا شد، و سرانجام او را به خاطر جبران ناکامیها و شکست خودشان به زندان انداختند. در این صحنه نیز یوسف(ع) دست از مبارزه بر نداشت و با به کارگیری منطق و استدلال با همنشینان زندانیش، که از جنود طاغوت و پیروان باطل بودند، وارد بحث شد و احقاق حق شد و خطاب به همراهانش میفرمود: ای دو رفیق زندان ( من از شما میپرسم ) آیا خدایان متفرق بیحقیقت( مانند بتان و فراعنه و غیره ) بهتر در نظام خلقت مؤثرند یا خدای یکتای قاهر؟19
سئوالی است که فطرت آدمی را بیدار میکند که خدا یکی است. پس، این اربابان گوناگون از کجا آمدند؟ آنکه شایستةمقام ربوبیت است فقط خداوند قاهر است و هر بدبختی و فساد و خونریزی و اختلافی که دامنگیر بشر شده به وسیلة مدّعیان ربوبیت بوده و هست. این غاصبان حق حاکمیت الهی با خدعه و نیرنگ و قهر و زور، در طول تاریخ، جوامع انسانی را به فساد و تباهی کشیدهاند. این اربابان زمین لحضهای از امیال و هواهای خود خلاصی نیافته، برای حفظ قدرت خود و کوبیدن هر قدرت احتمالی، که سلطه آنها را تهدیدکند، تلاش نمودهاند، و در مقابل رسولان و پیام آوران الهی و پیروان آنان صف آرایی کردهاند، و حال آنکه خداوند متعال از همة جهانیان بینیاز است و از ارسال پیغمبران و فرو فرستادن ادیان آسمانی جز اصلاح و تقوا و عمران و آبادی زمین و ارشاد انسان در مسیر کمال و رسیدن به هدف نهایی حیات منظوری در کار نیست، حتی بخش مخصوص عبادات را که واجب فرموده است به خاطر اصلاح جانها و دلها و افکار بشر است، وگرنه ذات مقدس او بینیاز از عبادات انسانهاست.20
سپس یوسف (ع) در دنبالة سخن چنین میگوید: و تنها حکمفرمای عالم وجود خداست و (به شما بندگان ) امر فرموده است که جز آن ذات یکتا کسی را نپرستید، این آیین محکم است، لیکن اکثر مردم بر این حقیقت آگاه نیستند.21
بنابراین، حکم به مفهوم تشریع قانون و برنامة زندگی انسان مخصوص ذات اقدس حق است، زیرا الوهیت و خالقیت خاص اوست و کسانی که ادعای صلاحیت حاکمیت و قانونگذاری برای بشر دارند با صفات خاص حضرت حق به مبارزه برخاستهاند. اما لازمة این ادعا آن نیست که مدعی الوهیت هم باشد و بگوید« أنا ربکم الأعلی » (همانطوری که فرعون مدعی شد)، بلکه همین قدر کافی است که آیین و شریعت الهی را از صحنة زندگی کنار زند و از خود و یا از منابع دیگر بشری الگو و فرهنگ زندگی را انتخاب نماید.
در نظام اسلام مصدر قانون فقط خداست و حاکم اسلامی مبلغ و راهنما و مجری و تنفیذ کننده قوانین الهی میباشد؛ و از آنجا که انسان در زندگی فردی و اجتماعی لزوماً میبایستی تن به عبودیت و حاکمیت قانون و نظام بدهد، و چنانچه از ادیان و شرایع الهی پیروی نکند بیدرنگ به عبودیت و اسارت امیال و شهوات بیحد و حصر خود یا دیگر انسانها دچار خواهد شد و در نتیجه امتیاز انسان بودن را از دست داده، به مرتبة حیوانیت سقوط خواهد کرد، قرآن کریم در این باره میفرماید: «کسانی که از ایمان به خدا کفر ورزیدند و از تسلیم به دین و آیین حقّ الهی سرباز زدند زندگی آنان و حرص و طمع ایشان بر شکم و خوراک مانند حیوانات خواهد بود.» 22 و این ضربه سهمگینی بر پیکر مقام والای انسانیت است که موجب شقاوت و بدبختی ابدی خواهدبود.
By Ashoora.ir & Night Skin